خاطره تولد پرنسس
روز تولد پرنسس من ١٧ /٧/٩٠ تا صبح نتونستم چشم رو هم بذارم نمی دونستم چه حسی دارم علی جونم که خیلی دلشوره داشت آخرین شب دو نفره بود و از فردا پرنسس هم به جمع خانوادگی مون اضافه می شد ساعت ٦ صبح من علی جونم مامانم و مامان علی رفتیم بیمارستان نوبت اول سزارین برای من بود ٦.٣٠ بیمارستان بودیم و من و علی رفتیم قسمت پذیرش برای تکمیل پرونده بعد از انجام پذیرش نامه پذیرش رو بردم بخش انتظار زایمان و تحویل پرستار دادم بعد ٥ دقیقه اسم من رو صدا زدن سریع خداحافظی کردم و رفتم بخش انتظار اونجا لباسهای...
نویسنده :
سارا
9:28